تکنیک رنگ منفصل (Broken Color) یک روش در نقاشی است که توسط امپرسونیستها ابداع شد که امروزه نیز توسط برخی از هنرمندان مورد استفاده قرار میگیرد.
برای درک بهتر تکنیک رنگ منفصل یک مثال میزنیم. یک کارت شاخص به رنگ سبز روشن را در نظر بگیرید.
این کارت از هر نقطه اتاق به آسانی قابل مشاهده است. اکنون کارت شاخصی را فرض کنید که نیمی آبی نیلگون و نیمی زرد کادمیوم کمرنگ است. وسط آن سوراخی ایجاد کرده و آن را به سرعت میچرخانیم. در اصل، از آن سوی اتاق یک سبز مشابه قابل مشاهده است اما این بار انرژی آن بیشتر خواهد بود. این رنگ زندهتر است و از فاصله دورتر نورها را در هم میآمیزد. این همان هدف تکنیک رنگ منفصل است: حس حقیقی نور. اما بدون آگاهی و علم کافی، این تکنیک تقریبا سطحی و پوچ است. استفاده بدون علم از این روش مانند آن است که فردی که مدعی سبک امپرسیونیستی است تنها با چند ضربه آهسته اثری میآفریند که بیجان است.
تاثیر امپرسیونیست ها
بهتر است که واژه «امپرسیونیسم» را فراموش کنیم. همان طور که میدانیم این یک عنوان برای پذیرش سبک بود. امپرسیونیستها به نام شورشیان (insurgents) نیز شناخته میشدند و روش جدید آنها در نقاشی دقیقا به همان نامی که بود خوانده میشد: «نقاشی جدید»
اکنون به لحظهای در دهه ۱۸۷۰ در پاریس باز میگردیم که ساختارهای اجتماعی اشرافیت در حال فروپاشی بودند. در هنر، فشاری دموکراتیک از جانب پایین به بالا توسط مانه (Manet) و سایرین، از جمله بسیاری از زنان و افراد طبقات پایینتر، اعمال میشد و هنرمندان در پاریس سلسله مراتب جهان هنر را مورد هجوم قرار داده بودند. امروزه این امر معادل آن خواهد بود که هنرمندانی مانند ما به موزهها، حراجیها، مکانیزمهای کارگردانی هنر غیرانتفاعی، کمیسیونهای هنری محلی، اندیشه آکادمیک و سیستم توزیع گالری حملهور شوند. نمونهای از هنر که مورد مخالفت این دسته بود آثار انگر است که خلق آنها با طرحهای دقیق و بدون کمترین نشانهای از ضربات قلممو، ماهها به طول میانجامید.
مهمتر این که آثار نقاشان برجسته آن دوره، از جمله انگر، مطابق با رئالیسم کلاسیک بوده و درک آنها به تحصیلات کلاسیک نیاز داشت. هر نمونهای جز این نادیده انگاشته میشد، همان گونه که امروزه بسیاری از عموم از مباحثات بااهمیت هنری کنار گذاشته میشوند.
تفاوت هنر امپرسیونیستی در چیست؟
اکنون به جای نقاشیهای ظریف که به ادبیات و تاریخ کلاسیک اشاره داشتند، شورشیان زندگی واقعی پیرامون خود را، از مهمانیهای روی قایقها، کفشها، خیابانها و علفزارها، به تصویر میکشیدند. هنر آنها شخصی بود و در پی به نمایش گذاشتن شخصیت خود بودند. از این رو قلم مو به نحوی گستاخانه به کار گرفته شد.
اما گام بزرگ این بود: نقاشیها دیگر شامل تصاویری نمیشدند که به چیزهای دیگر اشاره داشتند (به جز کمیسیونها!) وآثار بصری لذتبخش برای هنرمند خالق اثر بودند. آنها طعم جهان را از طریق چشمان خود میچشیدند.
نقاشی جدید درباره هیجان و لذت حس بصری بود که به معنای ارتباط تنگاتنگ با درک نور و به تصویر کشیدن نور است (میتوان مشاهده کرد که کاربرد توماس کینکید از این عبارت چقدر متفاوت با گذشته است). این شیوه شامل نقاشی مستقیم طبیعت و نمایش هجوم درک بصری (در مقابل پنداری) روی بوم است به طریقی که خود فعالیت و نه نقاشی حاصل محور توجه قرار میگیرد!
نحوه نقاشی با تکنیک رنگ منفصل
مهمترین نکتهای که هنگام نقاشی با رنگ منفصل باید به خاطر داشته باشید این است که در این نقاشی شما در تلاش هستید نقاشی را به نور تبدیل کنید، در نتیجه دارای حیاتی مستقل خواهد بود. به نقاشی بالا که در نور آفتاب صورت گرفته است توجه کنید، در خلق آن نقاش سعی کرده که لذت خود را از رنگها و انرژی نور که از روی هر چیزی عبور کرده است به تصویر بکشد.
لکهای از خاکستری گرم روی رگههایی از سبز نارنجی قرار گرفته است. ضربهها باز هستند و از طریق تعامل در فاصله، طراوت آن جهان بصری را که نقاش را در خود غوطهور ساخته است خلق میکنند.
این ضربات درهم شکسته که به نوعی منجر به آزادسازی رنگ میشوند، از یک زیرسازی پیروی میکنند به طوری که در آن لایههای انتزاعی از رنگ را کدر شده است. در این نقاشی احتمالا نقاش به منظور سادهسازی، مشاهده روابط، جستجوی احساس ناچیز رنگ و ثبت آن با ضربات جداگانه قلم مو، با چشمانی تنگ شده به تماشای تصویر پرداخته است.
طول و اندازه ضربه قلممو یا الگو براساس حالت روحی نقاش یا حسی که از تماشای موضوع دریافت کرده است تعیین میشود.
در این سبک نقاش جز ارائه موضوع با کمک رنگ نگران چیز دیگری نیست. اگر نسبت به روابط بین رنگ و ارزش قابل مشاهده وفادار باشد، موضوع به گونهای باطراوت و زنده در فاصله شکل خواهد گرفت.
کاربرد امروزی تکنیک رنگ منفصل
متأسفانه، و یا شاید از منظری دیگر خوشبختانه، امروزه افراد اندکی با این شیوه نقاشی میکنند. بسیاری از متخصصان حوزه هنر «نقاشی جدید» را سبکی قدیمی میپندارند. در واقع، برخی از متخصصان این نقاشیها را مرده محسوب میکنند. اما این باعث شده تا آن دسته باقیمانده از هنرمندان که به راه خود ادامه میدهند “شورشی” محسوب شوند.
قدرت ضربات قلمموی شخصی حتی در صورت عدم استفاده از تکنیک رنگ منقطع سرشار از حیات است. در حقیقت به نظر میرسد نوعی جریان زیباییشناختی بار دیگر در پی افول ضربات قلممو است و نقاشان خارقالعاده زیادی، مانند دیبن کورن، وجود دارند که نقاشیهای مسطح بیاهمیت آنها در واقع جادویی هستند.
بسیار غمانگیز است که جهان هنر از «به تصویر کشیدن نور» عبور کرده است، زیرا آموزگاران اندکی باقی ماندهاند که حقیقتا به این شیوه میپردازند.
در نهایت، نقاشان معاصر بدون در نظر گرفتن دیدگاههایشان اغلب قادر به انکار تمایل شخصی به کشیدن یک قلمموی آغشته به رنگ در سرتاسر بوم و ترک این طرح به حال خود نیستند. این وسوسه شخصی شاید میراثی به جای مانده از تکنیک رنگ منفصل باشد، بدون این که نقش بدی در آن ایفا کند.
منبع: ۱۰۰۱boom.com
دیدگاهتان را بنویسید